میلاد هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت امام رضا (ع) مبارک!!!!
بشارت باد! ای آسمان، ای زمین، ای مدینه، ای توس! بشارت باد. میآید از سمت بهشت جاودان، عطر ولایت. میآید از سوی عمق کهکشان، نور امامت. میآید از ژرفای آبیِ عطوفت! میآید از کانون نورانی عصمت! میآید از محراب عرفانی مشرق؛ آکنده از عطر تبسّمهای طاها! شور دعا، پیچیده در عطر صدایش، نور بقا پاشیده بر مَهد صفایش، بس که رضایت، در نگاهش خانه کرده! نامیده حق ـ الحق چه زیبا هم ـ رضایش! آکنده از عطر پیمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم ،) بوی مکه، سرشار از عطر علی (علیهالسلام )، انوار کعبه، لبریز از یاد خدیجه (علیهاالسلام )، عطر زهرا...
نویسنده :
نگارنده:سمیرا
15:59
خداحافظ تابستان داغ!!!سلام خنکای پاییز!!!!!!!!
تابستان9١، برای همیشه به پایان می رسد و روزهای طلایی و کشدارش دیگر هرگز بازنمی گردند. از این پس ، می توانیم منتظر تابستان 9٢ باشیم، اما امیدوار به برگشت تابستان 9١ هرگز... و اما پاییز از راه میرسد با کلی اتفاق زیبا، روزهای خاطره انگیز و نعمت های متفاوت در کوله ابریش، در چمدانش قطرههای باران بی قراری می کنند و پشت سرش برگهای زرد زیبا از قدمهایش می ریزند و زیر لب می گوید: پادشاه فصلهاست پاییز... چمدانش را برداشته پیراهن تنهاییاش را در آن گذاشته آمده به این سمت .. خش .. خش .. صدای پای خزان است! یک نفر در را به روی پاییز وا ...
نویسنده :
نگارنده:سمیرا
11:42
همسر و دختر پاییزی من!!!!!!!!
نسیم پاییز به سوی قلبم می وزد...میرسد پایان انتظار.....ای باران عشق دوباره ببار...... پاییز و حال و هوایش دیوانه میکند مرا.....خدایا به من احساسی تازه بده احساسی که با آن بتوانم آنچنان از پاییز بنویسم تا همه با خواندنش مثل من شوند..... مثل من دیوانه پاییز و همیشه چشم انتظار....... چشم انتظار آمدنش ...بی قرار از رسیدنش..... حال و هوای من در این روزهای پاییزی بی مانند است ... حالا وقت شکفتن غنچه های قلب من است.... حالا وقت سبز شدن رویاهای عاشقانه من است.... بهار من پاییز است....لحظه طراوت و تازگی دنیای من همین پاییز است....طلوع میکنم با افتخار در میان این برگ ریزا...
نویسنده :
نگارنده:سمیرا
1:57
دوست دارم......
دوست دارم با تو در باران قدم بزنم و تو را که به زلالی باران هستی در کنارم داشته باشم دوست دارم که تو را برای همیشه چون ترانه های کودکی ام زمزمه کنم.دوست دارم فقط تو را از خدا آرزو کنم .فقط تو را .... ...
نویسنده :
نگارنده:سمیرا
3:37
بهانه زندگی
کنارآشیانه تو آشیانه می کنم فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم کسی سوال می کند به خاطر چه زنده ای؟ و من برای زندگی تو را بهانه می کنم ...
نویسنده :
نگارنده:سمیرا
2:21
مادرانه ای برای دخترم:
خدا را هزاران بار شکر میگویم که دامنم از وجود گلی زیبا سبز است و خداوند من را لایق نام مادر دانسته دخترم با امدن تو مادر بودن را فهمیدم ... بهشت را نمیخواهم که حس مادرانه خود بهشت بی انتهایی ست ... نازنینم دست در دستانم بگذار ... و از هیاهوی این دنیا نترس که من ٬ مادرت ٬ تا نفس دارم کنارت هستم و خدایی بالای سر ماست که همیشه مراقب و ناظر است ...
نویسنده :
نگارنده:سمیرا
2:20
دخترانه ای برای مادرم
مادر از برگ گل بهترم چگونه میتوانم جبران آن همه عشقی را بکنم که بی دریغ به پایم ریختی از دوست داشتنی ترین لذتهای دنیا برای من گذشتی تا بالنده و بزرگ شوم ولی به محض بزرگ شدن رهایت کردم و راهی زندگي جديد شدم! دستهایت را بوسه باران میکنم و بدان که همیشه وجودم سرشار از یاد توست باش تا امید زندگی در من نمیرد... ...
نویسنده :
نگارنده:سمیرا
2:20
بدون عنوان
بدون عنوان
همیشه دستانی هستند که از ما حمایت میکنند دستانی که ناشناسند و شاید آنها را نبینیم دستان کسانی که با دعایشان ، با قلب پاکشان و با باطن زلالشان حامی ما هستند خدایا این دستان را از ما نگیر ...
نویسنده :
نگارنده:سمیرا
2:17